۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

فرار از مدرسه!!




امروز شنبه دوم ابان ماه است ، هزاران کار انجام نشده در دفتر قرار هایم دارم که هرکدوم به نحوی ارزشمند و مهم هستند
به اجبار نیز باید به محیط کارورزی بروم و 8 ساعت مفید از روز را صرف امور کم اهمیت تر بکنم .
ناگهان در یک حرکت کاملا غیر قابل پیش بینی از محیط کارورزی پریدم بیرون و به خودم گفتم : بدو رعنا بدو(!!؟)
تند تند دفتر کار های روزانه را ورق زدم و کارهایی را که باید می کردم را مرور کردم واییی از یک سمت شهر به یک سمت دیگه باید می رفتم تا مدیریت طراحی یک سایت را بدست آورم. هنگامی که رسیدم مسول خوش قول سازمان در محل کارش نبود و خلاصه یک ساعت و نیم از زمان مفید من صرق رفت و آمد در ترافیک شد . گام بعدی کلاس ریاضی بود که برای اولین بار در این ماه سروقت به کلاس رسیدم و اما کلاس تشکیل نشد!!! و یک ساعت دیگر هم از بین رفت ، مرحله بعدی آپلود سایت بود که با تمام راهنمایی های استاد محترم و عزیز (درس ای اس پی )کاملا امیدوار بودم که کار دیگه تمومه و سایت بلاخره آپلود می شه . دقیقا بعد از نیم ساعت کار با پنل و امیدوار شدن به خود ، برق محله مان از بیخ و بن قطع شد !! نمی دونم غذای مامانم سوخته بود یا دود از سر من بیرون می آمد ؟؟! حسابی گیج و متحیر از تعویق اینهمه کار بودم که از محل کارورزی هم تماس گرفتند که(رعنا تو کجایی ،رعنا تو بلایی ) البته این قسمت پرانتز وار مربوط به آهنگ اسف هست که در مورد من یکی خیلی هماهمنگه!!
نمی دونم دلیل تعویق در انجام کار های امروزم چی بود اما به قانون معتقدم و می دونم که فرار از محل کارورزی ام شاید دلیل تمام اتفاقات خنده دار امروز باشد.

هیچ نظری موجود نیست: