۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

سفر روح (بخش اول): دروازه عشق

هنوز یادمه اقای لطفی را ، دبیر انگلیسی کانون زبان ایران ، او وقتی فرصت میافت برای دانش اموزانش جملات ، نکات و عبرت های اموزنده و پرورشی میگفت که البته چه قدر برای ما دختران 13 ساله که به سن تحول نزدیک بودیم موثر بود، از میان تمام انچه که به ما اموخت این جمله اش در روحم نشست :"از خود بپرسید دلیل حضورم در این دنیا چیست؟برای چه امده ام و هدفم چیست؟" یادمه که مدتها این سه سوال او، مغز منو درگیر کرد و اخر سر در چاله ای پر از خالی فرو رفتم ، چون به جای جواب سوال ، سوالات متعدد بیشتری در ذهنم مطرح میشد تا به جایی رسید که ذهنم هنگ کرد و با ریست مغزم کل این مساله را به فراموشی سپردم! اما سالهای بعد این پرسش مجددا مانند خوره ای بر وجودم نشست و بعد از رویدادها و رخداد های متعدد به این نتیجه رسیدم که دلیل حضورم در این دنیا این استکه:" با دستانی باز و صادقانه مهر ورزم ، حتی اگر انعکاسی نداشته باشد ،چراکه لذت بخشیدن و مهرورزدن هستکه دنیا دنیا ارزش داره" و در ادامه رویدادهای مسیر زندگانی کم کم پاسخ سوال تکمیل تر شد :"دشمنت را ببخشی و برایش پیروزِی و هدایت را طالب باشی ، حسادت و کینه را دور سازی و کودک درونت را با شادی و نشاط زنده نگاه داری ، همراه دوستت در غم ها باشی و دلیل شادمانی هایش شوی" ، راستای زندگی و داستانهایش هرکدام بر این مکتوب جملات می افزود اما جایی در خلوتکده وجودم فریاد میزد که کم است اینها همه مقدمه است و هنوز در مکتوب زندگانی ات فصل اول را نیافتی. عجیب که در میانه مهرماه و ابان ماه 89 فصل اول مکتوب برایم رغم خورد.
فصل اول مکتوب : دروازه ی عشق
امسال رایحه عشق همراه با نسیم پاییزی وجودم را فرا گرفت و برایم سازی میزد که روحم را به رقص میاورد . حسی زیبا ، متفاوت و شورانگیز .
حس اول : شتاب و بی تابی  ، حس دوم : خودخواهی ! حس سوم : غرور !حس چهارم : طمع !حس پنجم : شکست شیشه عمر دیوی که این چهار حس را داشت یعنی من ! اری خود من.
شتاب باعث میشد که صحیح درنگ نکنم ، خودخواهی باعث میشد که صحیح نگاه نکنم ، غرور باعث میشد که حق را به خود دهم و طمع باعث میشد که به این سه حس که در خود دارم افتخار کنم و بیشتر خواهم ! و داستان متفاوت عشق، اهریمن مرا شکاند و با نمایش نور خود مرا به دروازه ی عشق رساند. 
همیشه برایم این پرسش بود که "کسی را برای شخص خودش دوست داشتن" یعنی چه؟ جدا از افرادی که مگسان گرد شیرینی هستند ، مگر ما ادم ها را برای چه دوست داریم؟ اگر دوست داشتن ما حتی بدون خواسته ی ما ، برای دلیل و علتی است ، چگونه میشود کسی را به خاطر خودش دوست داشت؟ با شکست شیشه منیيّت و غرور ، با مطالعه در حضور و  وجود خود این را یافتم که هنگامی که : دلت از پلیدی ها پاک گردد ،
بال پروازت به سوی نور باز گردد ،
ذهنت از افکار خاک گرفته غبار روبی گردد ، 
عشق در وجودت خالص گردد 
و روحت به سوی نیروی هستی جهان همسو گردد
"او را"- هرکه هست ، با تمام نقص ها و خوبی هایش ، برای شخص وجودی خودش دوست داری ، با تمام نقص ها و خوبی هایش، چرا که "او" همچون آیینه ای خواهد شد که در ان خود را خواهی دید " با تمام نقص ها و خوبی هایت"!


فصل اول مکتوب : دروازه ی عشق ، یعنی در مرحله اغازین سفر روح ، همچون چشمه ای خواهی شد که یار درنگرش بر زلالی آب چشمه خود را خواهد دید و تو در زلالی چشمان او ، خود را خواهی دید.... تنها در این هنگام است که بال هایت آماده پرواز به سوی سفر روح خواهند بود ، هنگامی که به دروازه عشق میرسی ، تپش قلبت را میشنوی که به تو میگوید : تبریک میگم بلاخره از هزار راه شک ، تردید ، حدس و گمان -،با صبر و شکیبایی و فکر و تامل ، به سلامتی عبور کردی و تصمیم صحیح را گرفتی ؛ عزیزم به دروازه ی عشق خوش امدی
ادامه دارد....
-------------------------------------
ابان 89
رعنا اردکانیان

۳ نظر:

عالیه گفت...

رعنا پستت بااین متن مطابقه :
I love you
Not only for what you are
But for what I am
.When I am with you
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه هستی
بلکه برای آنچه که هستم
هنگامی که با توام.
I love you
Not only for what
You have made of yourself
But for what
.You are making of me
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه که از خود می سازی
بلکه برای آنچه که از من می سازی.
I love you
For the part of me
.That you bring out
دوستت دارم
برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی.
You have done it
Without a touch
Without a word
Without a sign
You have done it
.By being yourself
Perhaps that is what
Being a friend means
.After all.
این همه را هدیه داده ای
بی هیچ تماسی، کلامی و یا اشارتی؛
چون خود بوده ای؛
شاید دوست بودن در نهایت به همین معنا باشد.

رعنا اردکانیان گفت...

عالیه جان بسیار زیبا در چند کلمه دروازه عشق را تعریف کردی ،
خیلی ممنون که به بلاگم سر میزنی و از نظرت که تکمیل کننده پستم بود نیز متشکرم

ناشناس گفت...

their is a trouble inside the 1st place.

--------------------------------------------
my website is
http://6stringbass.net

Also welcome you!