واما شهر محلات ، از سمت کردستان به استان مرکزی میزان تراکم کوه ها کم تر میشد و دشت های سرسبز و گاهی خشک جایگزین آن میشد ، شهر محلات در قسمت جنوب شرقی استان مرکزی قرار دارد و با تهران حدود 3 ساعت راه فاصله دارد . شهری زیبا که مرا به یاد طرقبه ، شاندیز 18 سال پیش خودمان میانداخت و البته بخش مرکزی شهر ، با درختان تو در تو و سایه فرا افکنده بر جاده اش مرا یاد دوران کودکی ام که با ماشین از خیابان ملک آباد مشهد رد میشدیم انداخت . شهری که با وجود ساختمان های تازه تاسیس تهرانی ها و نما های مدرن شهری ، اما هنوز بافت تاریخی خودش را درمیان کوچه پس کوچه هایش زنده نگاه داشته بود . در مرکز شهر میدان چنار قرار دارد که قطور بودن تنه درخت خود گواه و گویای تاریخچه هزاران ساله شهر بود . اگر شش یا هفت نفر دستانشان را به پهنای درخت باز کنند شاید بتوانند درخت را در آغوش بگیرند ، پدرم میگفت که در شاندیز نیز درخت چنار هزار ساله ای بوده که مردم در دور آن میدان بازار کسب و کار داشتند و اما حیف از مردمانی که هیچ رحمی به زادگاه خویش ندارند و درختی را که حافظ سرزمینمان بود را خشکانیدند. زیبایی در شهر محلات بی نظیر بود ، لازم نبود که از مردمش مکان های دیدنی شهر را بپرسی ، تنها کافی بود که در خیابان مرکزی شهر قدم بزنی ، خود خیابان هزاران دیدنی را برایت بازگو میکرد .
سرچشمه محلات ، باغی زیبا با ساختار سنتی اجدادمون که آب درمیان حوضچه ها و جویبار هایش جاری بود و صدای آرامش بخش آب ، باغ را محصور کرده بود . درختان قطور و سالخورده ، پرندگان شاد و ستایش کننده ، نوازش باد و برگ های رقصنده ، زیبایی باغ در هر زمان روز دیدنی خاص خودش را داشت . درشب مرموز و در سحر محسوس و در ظهر پر نور و در عصر مسکوت بود.
شهربازی که پشت باغ بود نیز محلی برای بچه های شیطون شر بود که به جای کندن گل ها و گل کردن آب ها به بازی می پرداختند و از هر نظر باغ برای هر نوع سن و سلیقه ای مناسب بود . آب سرچشمه زلال و سبک بود و از خوردن آن سیر نمی شدی ، لذت وضو گرفتن در این آب ، آرامش نماز خواندن در کنار صدای آب را دوچندان میرد ، سجاده ای به وسعت تمام دانه های برف و آب های جاری و برگ های سرسبز ، شما بگید آیا این لذت ، گوشه ای از بهشت نیست ؟
آتشکده آتشکوه ، و اما سرزمین و نیایشگاه جدم زرتشت در این بخش از کشور نیز دیدنی بود ، آتشکده آتشکوه در میان تپه ای واقع بود و سراسر محیط اطرافش را گندم زار های زیبا در بر گرفته بود ، نمایی که جز چند ستون اکثر بخش هایش دستخوش ظلم تارخ شده بود ، نکته جالب توجه کانال آبی بود که دور آتشکده کشیده شده بود و برای محافظت آتشکده از ظالمان زمانش ساخته شده بود ، یکی از پیرمردان محلی اشاره داشت که در چند سال گذشته عده ای با بیل و کلنگ تمام این محل را زیر و رو کرند و خیلی از زیرخاکی ها را برده اند و بعد معلوم شده که نه مال میراث فرهنگی بودند نه مال دولت ! ، ای خدا....
اتشکده بسیار زیبا در دل کوه به سکوت پرداخته بود ، دلم میخواست آتشی روشن کنم و فروهر را صدا زنم و او را با بال های سه گانه اش مشاهده کنم که حلقه ی دستانش کارمایی بیش تر از انچه دارم را به من عطا کند.... . در اطراف کوه اتشکوه کارخانه های سنگ بری فراوانی بود و تخته های بزرگ سنگ های سفید توسط بارگیر ها جابجا میشد . اکثر خاک این محل سرخ بود و گویا به همین خاطر نامش را آتشکوه گذاشته بودند.
یک پیشنهاد به تمام کسانی که می خواهند آخر هفته ای خوش ، ارامش بخشی داشته باشند و عکس های زیبای هنری بگیرند : حتما حداقل یک روز را در محلات و روز دیگر را در خوانسار بگذرانید ، تا عشق الهی ، عسل ، جویبار ها ، درختان و تاریخ شما را دربر گیرد.
تگ ها : شهرستان محلات ، استان مرکزی ، درخت چنار محلات ، میدان چنار محلات ، سرچشمه محلات ، گلخانه ها ی محلات ، پرورش گل در محلات ، گلخانه کاکتوس در محلات ، گلخانه شمعدانی محلات ، آتشکده آتشکوه ، زرتشت و فروهر ، خوانسار ، تعطیلات آخر هفته ، سفر در دل گل و گیاه